جدول جو
جدول جو

معنی بی گمان - جستجوی لغت در جدول جو

بی گمان
بی شک، بی تردید
تصویری از بی گمان
تصویر بی گمان
فرهنگ فارسی عمید
بی گمان
(گُ / گَ)
بدون شک و بطور یقین. (ناظم الاطباء). از پهلوی ویگومان. آنکه شک ندارد. آنکه بیقین است. (یادداشت مؤلف). بی شک و شبهه. (آنندراج). بیقین. یقیناً. بلاشک. محققاً. بلاریب. بی شبهه. بلاشبهه. بلاتردید. (یادداشت مؤلف). بی شک. (دانشنامۀ علائی ص 124) : ایقان، بی گمان شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) .استیقان، بی گمان شدن. (المصادر زوزنی). تیقن، بی گمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). موقن. (مهذب الاسماء) (دهار) (دستورالاخوان). مؤمن، مستیقن. (یادداشت مؤلف). یقین. (ترجمان القرآن) (دهار) :
هر که باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای
بی گمان راضی بباشد گر بیابد آب کند.
شهید (از فرهنگ اسدی ص 90).
گر خدو را بر آسمان فکنم
بی گمانم که بر چکاد آید.
طاهر فضل.
برادر تویی شاه را بی گمان
بدین کوشش و زور و تیر و کمان.
فردوسی.
غم و کام دل بی گمان بگذرد
زمانه دم ما همی بشمرد.
فردوسی.
بد و نیک ما بگذرد بی گمان
رهایی نباشد ز چنگ زمان.
فردوسی.
می گسار آنکس کز ایشان دوست تر
می ز دست دوست خوشتر بی گمان.
فرخی.
هر کرا رهبری کلاغ کند
بی گمان دل بدخمه داغ کند.
عنصری.
گر او زور کم داشتی زین کمان
سر دار جایش بدی بی گمان.
اسدی.
نهاده ست پیمان که هر کاین کمان
کشد، دختر او را دهم بی گمان.
اسدی.
رنج و عنای جهان اگرچه دراز است
با بد و با نیک بی گمان بسر آید.
ناصرخسرو.
داد من بی گمان بحق بدهی
روز حشر از نبیرۀ عباس.
ناصرخسرو.
بلی این جهان بی گمان چون گیاست
جز این مردمان را که دانی خطاست.
ناصرخسرو.
بی گمان باش بروز رستخیز و بی گمان باش به هستی ایزد تعالی و فریشتگان او. (بیان الادیان) .آنگاه آن کسانی که بی گمان بودند گفتند باک ندارید. (قصص الانبیاء ص 147). و در آنجا (کتاب) گفته بود... که بفلان سال اندر فلان ماه من زنده گردم بفلان جای که مرا دفن کنند... بوقت مرگ همچنان کردند و اندر دانش او بی گمان بودند و خداوندان عقل متحیر. (مجمل التواریخ والقصص).
آفتاب از اختران مالک رقاب ار هست و نیست
بی گمان باری تویی از خسروان مالک رقاب.
سوزنی.
ذات ملکه است جنت عدن
کس جنت بی گمان ندیده ست.
خاقانی (دیوان ص 71).
گفتم در چیزیکه آدمی بگمان باشد باز بی گمان شود به اسباب واستدلال، آنرا یقین گویند. (کتاب المعارف).
گر از مرگ خواهد تن شه امان
بدان شهر باید شدن بی گمان.
نظامی.
که هرچ از زمین باشد و آسمان
نهایتگهی باشدش بی گمان.
نظامی.
زمان من اینک رسد بی گمان
رها کن به خواب خوشم یک زمان.
نظامی.
من سر هر ماه سه روز ای صنم
بی گمان باید که دیوانه شوم.
مولوی.
وگر با پدر جنگ جوید کسی
پدر بی گمان خشم گیرد بسی.
سعدی.
رزق هرچند بی گمان برسد
شرط عقلست جستن از درها.
سعدی.
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد.
سعدی.
رجوع به گمان شود
لغت نامه دهخدا
بی گمان
بی تقصیر
تصویری از بی گمان
تصویر بی گمان
فرهنگ لغت هوشیار
بی گمان
بی تردید، بدون شک، مطمئناً، بی شک، مسلما، یقینا، قطعا، حتماً
تصویری از بی گمان
تصویر بی گمان
فرهنگ واژه فارسی سره
بی گمان
بدون تردید، بدون شک، بی تردید، بی شبهه، بی شک، مسلمیقیناً، حتم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی گمان
یک باره، ناگهانی، بی خبر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی امان
تصویر بی امان
بی رحم، سنگدل
فرهنگ فارسی عمید
(گُ / گَ)
حالت و چگونگی بی گمان. بی شکی و بی ظنی. (ناظم الاطباء). پاک از ریب و شک. اطمینان. یقن. یقین. (یادداشت مؤلف) :
همه بی گمانی بدست آوریم
از آن به که ایدر درنگ آوریم.
فردوسی.
- بی گمانی کردن روان از چیزی، خالی کردن از آن:
وزان پس همه شادمانی کنید
ز بدها روان بی گمانی کنید.
فردوسی.
و رجوع به گمان شود
لغت نامه دهخدا
کسی که سوء ظن دارد آنکه گمان بد ببرد بد خیال، رشک برنده حسود، مغرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی امان
تصویر بی امان
بی رحم، قصی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگمان
تصویر بیگمان
آنکه شک ندارد کسی که سوء ظن ندارد، بدون شک یقینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی گمانی
تصویر بی گمانی
اطمینان، یقین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
الخالدة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
Timeless, Timelessly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
intemporel, de manière intemporelle
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی گمون
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
נצחי , נצחית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
ابدی , بے وقت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
শাশ্বত , কালহীনভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
milele, isiyokuwa na mwisho
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
zamansız, zamansızca
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
영원한 , 영원히
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
永遠の , 時間を超えて
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
tijdloos
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
शाश्वत , कालातीत रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
abadi, tanpa waktu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
ไม่มีเวลา , อย่างไร้กาลเวลา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
eterno, atemporalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
senza tempo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
永恒的 , 永恒地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
ponadczasowy, ponadczasowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
вічний , позачасово
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
zeitlos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
безвременный , вневременно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی زمان
تصویر بی زمان
eterno, atemporalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی